طالوت ◕‿◕

وبلاگ ورزش‌دوستان و ورزشکاران جسم_روح_ذهن

طالوت ◕‿◕

وبلاگ ورزش‌دوستان و ورزشکاران جسم_روح_ذهن

طالوت  ◕‿◕

سلام به همه
............................
- مطالب این وبلاگ با هدف گسترش ورزش و تحرّک و نشاط واقعی و پایدار و رفتار صحیح در زندگی انتشار می یابد.
- از پیشنهادهای شما استقبال می‌کنیم.
- شاد و سالم و امیدوار باشید...
............................
وضعیت وبلاگ: نیمه فعال

آخرین نظرات
  • ۳ آبان ۰۰، ۱۷:۲۶ - takarli
    عالی
  • ۳ اسفند ۹۹، ۱۰:۰۱ - نیوشا
    عالی

۳ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «شهید ابراهیم هادی» ثبت شده است

شما با خواندن این کتاب، می‌توانید یک آدم حسابی را از نزدیک تجربه کنید.

همه ما به نصیحت احتیاج داریم و هیچ کسی بی نیاز از آن نیست اما قبول دارم اینکه چه کسی بگه و چه جوری و در چه فضایی ما رو نصیحت کنه، در  قبول کردن آن تأثیر کمی نداره. ولی گاهی انسان با مطالعه زندگی یه نفر میتونه حسابی نصیحت و دگرگون بشه.

شهید ابراهیم هادی یک ورزشکار کامل بود و مطالعه کتاب زندگی ایشان بسیار توصیه شده است.


خلاصۀ صحبت های حجة الاسلام پناهیان درباره شخصیت این شهید و کتاب «سلام بر ابراهیم»:

  • بنده مبلغ یک کتاب هستم؛ کتاب «سلام بر ابراهیم» که نویسندۀ محترم کتاب می‌فرماید: وقتی که کتاب را تمام کردم، استخاره بلد نبودم و تمرین نداشتم، ولی قرآن را باز کردم و نیت کردم که خدایا! اسم کتاب را چه بگذارم؟ اول صفحه آمد: «سَلَامٌ عَلىَ إِبْرَاهِیم» (صافات/109)

در یکی از مغازه ها مشغول کار بود. یک روز در وضعیتی دیدمش که خیلی تعجب کردم. دو کارتن بزرگ اجناس روی دوشش بود. جلوی یک مغازه کارتن ها را روی زمین گذاشت.



وقتی کار تحویل تمام شد، جلو رفتم و سلام کردم. بعد گفتم: آقا ابراهیم برای شما زشته، این کار باربرهاست نه کار شما!

نگاهی به من کرد و گفت: کار که عیب نیست،بیکاری عیبه،این کاری هم که من انجام میدم برای خودم خوبه، مطمئن میشم که هیچی نیستم. جلوی غرورم رو می گیره!
گفتم: اگه کسی شما رو اینطوری ببینه خوب نیست! شما ورزشکاری و... خیلی ها می‌شناسنت.
ابراهیم خندید و گفت: ای بابا! همیشه کاری کن که، اگه خدا تو رو دید خوشش بیاد نه مردم!

 

 طالوت

http://nedayeghalam.cbo.ir

حدود سال 1354بود که مشغول تمرین بودیم که ابراهیم وارد سالن شد و یکی از دوستان هم بعد از او وارد سالن شد و بی مقدمه گفت: داداش ابراهیم! تیپ و هیکلت خیلی جالب شده! وقتی داشتی تو راه می اومدی دوتا دختر پشت سرت بودن و مرتب از تو حرف می زدن؛ شلوار و پیراهن شیک که پوشیده بودی و از ساک ورزشی هم که دستت بود، کاملاً مشخص بود ورزشکاری.

 
ابراهیم با شنیدن این حرفها یک لحظه جاخورد. انگار توقع چنین حرفی را نداشت و خیلی توی فکر رفت.
ابراهیم از آن روز به بعد پیراهن بلند و شلوار گشاد می پوشید و هیچ وقت هم ساک ورزشی همراه نمی آورد و لباس هایش رو داخل کیسه پلاستیکی می ریخت.

هر چند خیلی از بچه ها می گفتند : بابا تو دیگه چه جور آدمی هستی؟! ما باشگاه می آییم تا هیکل ورزشکاری پیدا کنیم و... تو با این هیکل روی فرم این چه لباس هایی است که می‌پوشی؟ ابراهیم هم به حرفهای اونها اهمیتی نمی داد و به دوستانش توصیه می‌کرد:

اگر ورزش رو برای خدا انجام بدین عبادت است و اما اگر به هر نیت دیگری باشین، ضرر خواهید کرد.

 

http://www.aviny.com