طالوت ◕‿◕

وبلاگ ورزش‌دوستان و ورزشکاران جسم_روح_ذهن

طالوت ◕‿◕

وبلاگ ورزش‌دوستان و ورزشکاران جسم_روح_ذهن

طالوت  ◕‿◕

سلام به همه
............................
- مطالب این وبلاگ با هدف گسترش ورزش و تحرّک و نشاط واقعی و پایدار و رفتار صحیح در زندگی انتشار می یابد.
- از پیشنهادهای شما استقبال می‌کنیم.
- شاد و سالم و امیدوار باشید...
............................
وضعیت وبلاگ: نیمه فعال

آخرین نظرات
  • ۳ آبان ۰۰، ۱۷:۲۶ - takarli
    عالی
  • ۳ اسفند ۹۹، ۱۰:۰۱ - نیوشا
    عالی

۴ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «سعید» ثبت شده است

برادر شهید طوقانی اظهار داشت:

خوشرویی مهمترین ویژگی سعید بود. این بارزترین خاطره‌ای است که در ذهن همه اطرافیانش مانده است. سعید در منطقه طوری رفتار کرده بود که باعث افزایش روحیه همرزمانش بود. باب ورزش گروهی را هم در منطقه سعید باز کرد و هر روز همه را جمع می‌کرد و با هم ورزش می‌کردند. سعید سه ماه پیش از عملیات بدر بعد از انتقال به دوکوهه در منطقه‌ای مسطح گود زورخانه‌ای بنا می‌کند و به همراه دوستانش باب ورزش باستانی را دوباره باز می‌کند.

سعید 22 اسفند 1362 در عملیات بدر در منطقه مجنون شهید می‌شود و پیکرش همان جا می‌ماند و عاقبت بعد از 10 سال استخوان‌های برادر پهلوانم را برای پدر و مادرم آوردند.

 

بیوگرافی شهید پهلوان

برادر شهید طوقانی می گوید:

او قبل از انقلاب در مراسم‌های زیادی دعوت می‌شد؛ حتی یک بار پیش از انقلاب، دربار پهلوی جشن بزرگی برگزار کرد که سعید جلوی شاه ورزش باستانی انجام داد و ‌چرخید و میل ‌زد.

در آن دوران سعید، سن و سال زیادی نداشت و به آن معرفت نرسیده بود اما بعد از انقلاب که روحیات مبارزه و ضدپهلوی در او تقویت شد، به شدت از اینکه زمانی مجبور شده تا در برابر شاه یا دیگر مسئولان پیش از انقلاب ورزش کند، ابراز ناراحتی می‌کرد. در صورتی که در آن روزها آن چیزی که برای سعید مطرح بوده ورزش بوده است نه اینکه کجا و برای چه کسانی انجام می‌دهد.

 

http://www.aviny.com

برادر شهیدان طوقانی اظهار داشت:

سعید تا پیروزی انقلاب به جایی می‌رسد که دیگر یک ورزشکار شش دانگ می‌شود؛ یعنی یک ورزشکار باستانی‌کار تمام عیار؛ اما وقتی جنگ شروع شد،‌ سعید در 14 سالگی در اوج شهرت بود و کاپ‌های زیادی هدیه گرفته بود اما همه موقعیت‌هایش را کنار گذاشت و شناسنامه‌اش را دستکاری کرد تا به منطقه برود.

پدرم با جبهه رفتن سعید خیلی مخالف بود. این ناراحتی را در صورت پدرم می‌دیدم. نه به خاطر اینکه بگوید نمی‌خواهم جبهه بروید یا نخواهد به انقلاب خدمت کند؛ بلکه چون هنوز جنازه محمد برنگشته بود و پدر ما میان پسرها به سعید علاقه خاصی داشت؛ دوست نداشت سعید را هم از دست بدهد. بالاخره سعید دست‌پروده پدر و امید ورزش باستانی کشور بود. پدرم می‌گفت «کمی صبر کن بزرگتر شوی یا تکلیف محمد روشن شود؛ بعد برو» اما گوش سعید بدهکار این حرف‌ها نبود.

او بالاخره شناسنامه‌اش را دستکاری کرد و آنقدر به این در و آن در زد تا توانست خودش را در کاروان رزمندگان جا دهد.

 

تا زمان شهادت سعید، کسی گریه پدرم را ندیده بود. او انسان خیلی محکمی بود، اما وقتی راجع به سعید صحبت می‌شد، چند بار یادم هست که گریه کرد و این نشان می‌داد که پدرم چه دلبستگی عمیقی به سعید داشت.

 

http://www.aviny.com

برادر شهید طوقانی اظهار داشت: بعد از پیروزی انقلاب، خیلی‌ها به دیدار حضرت امام (ره) رفتند؛ یک گروه از ورزشکاران نیز به دیدار ایشان رفتند که مسئول محافظان امام، سعید را از میان آن جمع را می‌شناسد و زودتر از همه، قبل از اینکه گروه وارد شود به سعید می‌گوید که «اگر می‌خواهی به دیدار امام ببرمت، باید برای ما بچرخی» و سعید هم شروع می‌کند به چرخیدن.

بعد سعید را وارد اتاقی می‌کنند که امام (ره) در آن بودند؛ حضرت امام می‌فرمایند: «پس پهلوان‌ها کجا هستند؟»؛ پاسخ می‌دهند: «اصل مطلب ایشان (سعید طوقانی) است»؛ امام می‌فرمایند: «این کجایش پهلوان است با این جسته کوچک!» و آنها می‌گویند: «ایشان پهلوان کوچولوی پایتخت است» و سعید همان جا در محضر امام خمینی (ره) گوشه‌ای از ورزش پهلوانی را به نمایش می‌گذارد و چند دور می‌چرخد.

وی افزود: آن دیدار در روحیات سعید تأثیر بسیاری می‌گذارد. بالاخره حضرت امام (ره) زبدة‌العرفا بودند؛ کسی که بتواند مردم یک کشور را وادار به قیام کند و این انقلاب را نهادینه کند، قطعاً با یک نگاه، افراد را زیر و رو می‌‌کند و تمام وجود طرف را ‌می‌خرد و سعید هم در آن دیدار شیفته امام (ره) می‌شود.

 

 

http://www.aviny.com