طالوت ◕‿◕

وبلاگ ورزش‌دوستان و ورزشکاران جسم_روح_ذهن

طالوت ◕‿◕

وبلاگ ورزش‌دوستان و ورزشکاران جسم_روح_ذهن

طالوت  ◕‿◕

سلام به همه
............................
- مطالب این وبلاگ با هدف گسترش ورزش و تحرّک و نشاط واقعی و پایدار و رفتار صحیح در زندگی انتشار می یابد.
- از پیشنهادهای شما استقبال می‌کنیم.
- شاد و سالم و امیدوار باشید...
............................
وضعیت وبلاگ: نیمه فعال

آخرین نظرات
  • ۳ آبان ۰۰، ۱۷:۲۶ - takarli
    عالی
  • ۳ اسفند ۹۹، ۱۰:۰۱ - نیوشا
    عالی

رفته بودم پیش دکتر شنبه شب

چون که از چاقی شده جانم به لب!

گفتمش: دکتر! ببین حالم بد است

وزن من خیلی فراتر از صد است

لاغری من را نکرده یاوری

گرچه خوردم قرص های لاغری

کدام نیمکره مغز شما فعال تر است؟ 

کلیک کنید...

این تست یک بازی سرگرم کننده و جالب است که به ما کمک می کند تا در مورد خودمان و نحوه تفکرمان بیشتر بدانیم

در اینجا هیچ پاسخ درست یا غلطی وجود ندارد، این تست صرفا تعادل بین نیمکره چپ و راست مغز شما را مشخص می کند.

نتایج به شما می گویند که شما از کدام نیمکره مغزتان بیشتر استفاده می کنید.

 
 
  
metareading.blog.ir

بکن ورزش بهنگام جوانی

مده از کف جوانی رایگانی

تن و جان را ز ورزش تقویت کن

که تا فائق شوی بر ناتوانی

 

فاطمه جوکار

تا به حال چقدر به قدرت اراده فکر کرده اید؟ چقدر به این فکر کرده اید که امیدواری و تلاش می تواند مانند یک پل شما را موفقیت برساند؟ از نظر من اراده و امید مانند یک شاه کلید است که می تواند قفل هر دری را باز کند.

وقتی که اراده پشت سن و سال را به زمین می کوبد

چند سال پیش به طور اتفاقی در وب مطلبی را خواندم که برایم بسیار جالب بود. مردی در حادثه تصادف به علت شدت آسیب به کما رفته بود. پزشکان به طور کامل از زنده ماندن این شخص قطع امید کرده بودند و با این نظر جمعی تصمیم گرفتند، دستگاه اکسیژن را از او جدا کنند تا به نفس کشیدن های که امیدی به بازگشت نیست، پایان دهند.

اما با مخالفت خانواده این آقا مواجه شدند. ماه ها گذشت و در شرایطی که یک جسم بی جان روی تخت بیمارستان بود، اما روند رو به بهبود این آقا باعث تعجب پزشکان شده بود. بله، شخصی که همه از او قطع امید کرده بودند به مرور حال و روزش بهتر شد و بالاخره چشمانش را باز کرد!

اما چگونه این اتفاق افتاد؟

وقتی که حالش بهتر شد از او سوال کردند که از نظر خودت علت اینکه دوباره جان تازه گرفتی و به زندگی برگشتی چیست؟ در جواب این سوال او گفته بود، در شرایطی که در کما بودم با خودم حرف می زدم! به خودم امید می دادم و نمی خواستم تسلیم مرگ شوم. همین یک جمله بود که باعث شد بر پایان زندگی و مرگ خط بکشد و به زندگی برگردد.

شاید شما هم از ماجرای اتفاقی که برای مایکل شوماخر قهرمان افسانه‌ای مسابقات فرمول یک جهان رُخ داد، اطلاع داشته باشید. شوماخر که ماه دسامبر ۲۰۱۳ (دی ماه سال ۱۳۹۲) در یک حادثه در پیست اسکی مریبل فرانسه در اثر برخورد با صخره دچار خونریزی مغزی شد، به کما رفت. در بررسی های اولیه علائمی که حاکی از احتمال بازگشت او به شرایط عادی باشد وجود نداشت و پزشکان نیز دیگر امیدی به پیشرفت چشمگیر در روند خارج کردن او از کما نداشتند. اما شوماخر پس از ۹ ماه بیدار شد!

هیچ وقت تسلیم نشوید

همانطور که اشاره شد، قدرت اراده آنقدر زیاد است که بتوان با اطمینان کامل به آن تکیه دهید. اما چیزی که باعث شد این مطلب را بنویسم نه مبحث اراده بود، نه داستان مردی که روی مرگ خط کشید و نه اتفاقی که برای مایکل شوماخر افتاد. بلکه جریان یک خانم ۹۲ ساله است که از خط پایان ماراتن گذشت!

وقتی که اراده پشت سن و سال را به زمین می کوبد

بله تعجب نکنید. در جریان ماراتن سالانه ی راک ‌‌ان ‌رول در شهر سن ‌دیگو آمریکا، یک زن ۹۲ ساله با عبور از خط پایان، تبدیل به پیرترین فردی شد که مسیر ۴۲/۲ کیلومتری یک مسابقه دو ماراتن را به پایان ‌رسانده است. هَرِیت تامپسون در جریان این مسابقه ماراتن با ۹۲ سال و ۶۵ روز، توانست رکورد کلودیس بورِل را که در سال ۲۰۱۰ با ۹۲ سال و ۱۹ روز از خط پایان ماراتن هونولولو عبور کرده بود را بشکند.

وقتی که اراده پشت سن و سال را به زمین می کوبد

او که اهل شارلوت در ایالت کارولینای شمالی است، پیش از این نیز ۱۵ بار از خط پایان ماراتن راک‌ان‌رول عبور کرده بود. خود خانم تامپسون، تا کنون دو بار با سرطان مبارزه کرده و از آن جان سالم به در برده است. با این وجود، او در ماه ژانویه امسال، همسرش را در اثر سرطان از دست داد و پسرش نیز به تازگی شیمی درمانی را آغاز کرده است.

 این زن ۹۲ ساله، بعد از ۷ ساعت و ۲۴ دقیقه و ۳۶ ثانیه از خط پایان عبور کرد. وی سال گذشته، همین مسیر را در زمان ۷ ساعت و ۷ دقیقه و ۴۲ ثانیه طی کرده و نام خود را به عنوان سریع‌ترین زن بالای ۹۰ سال در به پایان رساندن یک مسابقه ی ماراتن ثبت نموده بود. او بعد از عبور از خط پایان به اسوشیتدپرس گفت که رقابت امسال، به دلیل از دست دادن همسرش از یک سو و درگیر بودن با یک نوع عفونت باکتریایی در یکی از پاهایش، برایش از همیشه سخت‌تر بود و می‌ترسید که به دلیل عدم آمادگی کافی، نتواند از خط پایان عبور کند.

وقتی که اراده پشت سن و سال را به زمین می کوبد

رمز این موفقیت چیست؟

به شخصه نمی توانم منکر تأثیر مثبت سبک زندگی سالم، تغذیه سالم و فعالیت ورزشی در زندگی شوم. اما ۹۲ سال سن، ۷ ساعت و ۲۴ دقیقه دویدن در مسیر ۴۲/۲ کیلومتری واقعاً اراده بزرگی می خواهد. این اراده کجا و ناتوانی کسانی که برای کاهش چند کیلو وزن اضافه به هر دری می زنند و دست آخر هم تغییری در آن ها مشاهده نمی شود. بله دوستان گرامی، قدرت انسان آنقدر زیاد است که بتواند شگفتی آفرین شود، حتی در سن ۹۲ سالگی، پس هیچ وقت خودتان را دست کم نگیرید.

 

 http://www.elmevarzesh.com

           

       ما تا نمرده ایم می توانیم بدنمان را تدبیر کنیم و زیبا ترین بدن را برای خود

       بسازیم و این در صورتی حاصل می شود که روح بر بدن حاکم باشد.

 

هر کس بدنش را بیشتر در اختیار بگیرد زنده تر است؛ مثلاً وقتی من دستم را بالا می آورم معلوم است که خود من دستم را بالا آورده ام حالا اگر من بمیرم چون دیگر من در بدنم نیستم نمی توانم دستم را بالا بیاورم، در نتیجه انسان زنده انسانی است که بدنش را در اختیار خود دارد و کسی مرده است که بدنش در اختیارش نباشد. انسان زنده تر انسانی است که بیش تر و بهتر بدنش را در اختیار داشته باشد.

 کسانی که روحشان نتوانسته تمام بدنشان را در اختیار بگیرد، بدن خوش ترکیبی ندارند، در حالی که روح انسان همیشه زیباست و قرآن می فرماید:« سوگند به روح و آن همه تعادل و زیبایی» پس روح همه انسان ها زیباست و اگر روح بتواند در بدن ظهور کند، همه بدن ها در عین تنوع، زیبا هستند.

 

بدن هایی که مانع ظهور زیبایی های روح اند

 اگر روح کسی بر بدنش حکومت نکند، روح اسیر میل های بدن می شود و مانع ظهور زیبایی روح می شود. آن وقت شکم هر جا دلش خواست می رود و روح هم به دنبال او راه می افتد و فرمانده واقعی که باید روح باشد از فرماندهی عزل می شود. ما تا نمرده ایم می توانیم بدنمان را تدبیر کنیم و زیبا ترین بدن را برای خود بسازیم و این در صورتی حاصل می شود که روح بر بدن حاکم باشد واگر اینطور نباشد هر چه بدن خواست می خوریم و بدن پر از چربی شده و باعث تنبلی می شود. تنبلی همین طور ادامه خواهد یافت و روح روز به روز اسیرتر می شود.

 

وقتی روح بر بدن حاکم باشد

 حالا اگر بدن تابع روح باشد به اندازه ای غذا می خورد که روح بتواند بدن خودش را زیبا نگه دارد. ولی اگر روح تابع بدن باشد چون حرص دارد غذا زیادی می خورد که باعث زشت شدن بدن او می شود. مثلا روزی که روی حساب ورزش کنید و در حین ورزش تمرکز خود را از دست ندهید سر سفره که می نشینید حرص غذای بیشتر را ندارید، ولی اگر ورزش را برای برد و باخت کرده باشید وقتی سر سفره هستید بی حساب غذا می خورید. اگر ورزش جهت و هدف صحیح نداشته باشد نه تنها نفع بلکه ضرر هم دارد مثل کسانی که ورزش می کنند فقط برای اینکه زورشان زیاد شود که پس از مدتی هیکل بدقواره ای پیدا خواهند کرد.

 

چگونه روح را بر بدن حاکم کنیم؟

 تمرکز روح در حین حرکات ورزشی در کنار تمرینات منظم می تواند بدن را در اختیار روح قرار دهد. البته باید قصدتان از ورزش کردن تسلط پیدا کردن روح بر بدنتان و بر میل های افراطی بدنتان باشد ولی اگر هدفتان خودنمایی و قوی شدن باشد این ورزش کردن هیچ نتیجه ای نخواهد داشت و نه روحتان عالی می شود و نه بدن در اختیار روح می ماند. پس حتما باید روح را با هدف و جهت وارد تمرینات ورزشی کرد تا بتواند بر بدن حاکم شود.

 اگر روح بزرگ و با همت و مدیر تنتان شود، وقتی غذا می خورید این غذا بر اساس روحتان تقسیم می شود و به جاهایی که بیشتر کار می کند غذای بیشتر و به جاهایی که کمتر کار می کند غذای کمتری می دهد که باعث تناسب در بدن می شود.

 

نتایج حاکمیت روح بر بدن

 اگر روح بر بدن حاکم باشد دو نتیجه دارد:

1- اینکه بدنتان منظم می شود.

2- اینکه اراده قوی پیدا می کنید که باعث می شود بر میل ها و حرص های بدنتان حکومت می کند و قلب برای درک و فهم مسائل معنوی و توحیدی آماده می شود.

باید دائم توجه داشته باشید که چرا ورزش می کنید؟ برای قیافه گرفتن برای دیگران یا برای حاکم شدن روح بر بدن ورزش می کنید. وقتی روح بزرگ و متعالی شد می تواند از حرص و میل های بی جا رها شود. روح بزرگ حاضر نیست به نامحرم نگاه کند هر چند شهوت به او بگوید نگاه کن. بین شهوت و روح جنگ و نزاع است و وقتی چشمت به نامحرم افتاد شهوت می گوید ادامه بده، روح می گوید حرام است و اگر تمرین کردی که نگاه نکنی، دفعات بعد به راحتی نگاه نمی کنی و بر شهوت مسلط می شوی.

 

منبع: «کتاب جوان و انتخاب بزرگ-استاد طاهرزاده- انتشارات لب المیزان»

داستان نقل شده:

پوریای ولی را همه مردم شهر میشناختند. زن و مرد و کوچک و بزرگ . هر پهلوانی از دور و نزدیک ، غریبه یا آشنا ، پیر یا جوان با پوریای ولی کشتی میگرفت، پشتش به خاک میرسید و شکست می خورد. ولی در آن روز پهلوانی از سرزمین هندوستان به شهر خوارزم آمده بود که همه نگران کشتی گرفتن او با پهلوان پوریای ولی بودند. پوریای ولی به هیچ کس  نگفته بود که از کشتی گرفتن با پهلوان هندی نگران است. ولی در نگاه و رفتار او چیزی بود که این نگرانی را نشان می داد.

ماجرا از آن روزی شروع شد که پهلوان پوریای ولی به مسجد رفته بود تا نماز بخواند. از پشت پرده ای که زنها در آنجا نماز و دعا میخواندند ، صدای دعا خواندن پیرزنی که مادر پهلوان هندی بود به گوش پوریای ولی رسید. پیرزن دعا میکرد:  خدایا! پسر مرا بر پهلوان پوریای ولی پیروز کن!
  دل پهلوان بزرگ ایران زمین با شنیدن دعای این پیرزن لرزید و حالش از این رو به آن رو شد. پوریای ولی نماز خواند و از مسجد بیرون رفت ، اما دیگر آن پهلوان همیشگی نبود . او بین دوراهی مانده بود ، از یک طرف دلش میخواست پهوان هندی را شکست بدهد و دل مردم شهر را شاد کند و از طرف دیگر دلش برای آن پیرزن آرزومند میسوخت.

روز مسابقه از راه رسید. همه اهلی در میدان بزرگ شهر جمع شدند ، همه جا را با گلاب خوشبو کردند و در میان سلام و صلوات مردم شهر دو پهلوان کشتی را آغاز کردند. پهلوان هندی به سوی پوریای ولی یورش برد، ولی پهلوان خوارزم  او را به کناری زد. مردم شهر فریاد خوشحالی کشیدند ولی ناگهان نگاه پهلوان ایران زمین به چشمان آرزومند پیرزن افتاد، پوریای ولی چشمانش را بست تا پیرزن را نبیند و فقط صدای خوشحالی مردم شهر را بشنود. در این لحظه دیگر خودش بود یعنی همان پهلوانی که همه او را به قدرت و زور و بازو میشناختند. پوریای ولی دست در کمر پهلوان هندی حلقه کرد و او را از زمین کند. فریاد شادی اهالی شهر از آسمان بلند شد: پهلوان کار را تمام کن! پهلوان او را خاک کن! 
  در این حال یکدفعه همه چیز عوض شد. پوریای ولی پهلوان هندی را رها کرد و خودش نقش بر زمین شد.
همه فهمیدند این پهلوان هندی نبود که پوریای ولی را شکست داده بود، این فروتنی و ایمان و محبت پوریای ولی بود که برای شادمانی آن پیرزن و دعاهای او خودش را خاک کرده بود.

میگویند پوریای ولی در لحظه ی آخر این شعر را با خودش زمزمه میکرد:

پورای ولی گفت که صیدم به کمند است
                                                                             از همت داوود نبی بخت بلند است
افتادگی آموز اگر طالب فیضی
                                                                            هرگز نخورد آب زمینی که بلند است

طالوت

zurkhane.ir

روزی عارف پیری با مریدانش از کنار قصر پادشاه گذر میکرد. شاه که در ایوان کاخش مشغول به تماشا بود، او را دید و بسرعت به نگهبانانش دستور داد تا استاد پیر را به قصر آورند. عارف به حضور شاه شرفیاب شد. شاه ضمن تشکر از او خواست که نکته ای آموزنده به شاهزاده جوان بیاموزد مگر در آینده او تاثیرگذار شود. استاد دستش را به داخل کیسه فرو برد و سه عروسک از آن بیرون آورد و به شاهزاده عرضه نمود و گفت: “بیا اینان دوستان تو هستند، اوقاتت را با آنها سپری کن…