طالوت ◕‿◕

وبلاگ ورزش‌دوستان و ورزشکاران جسم_روح_ذهن

طالوت ◕‿◕

وبلاگ ورزش‌دوستان و ورزشکاران جسم_روح_ذهن

طالوت  ◕‿◕

سلام به همه
............................
- مطالب این وبلاگ با هدف گسترش ورزش و تحرّک و نشاط واقعی و پایدار و رفتار صحیح در زندگی انتشار می یابد.
- از پیشنهادهای شما استقبال می‌کنیم.
- شاد و سالم و امیدوار باشید...
............................
وضعیت وبلاگ: نیمه فعال

آخرین نظرات
  • ۳ آبان ۰۰، ۱۷:۲۶ - takarli
    عالی
  • ۳ اسفند ۹۹، ۱۰:۰۱ - نیوشا
    عالی

۱ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «گریه» ثبت شده است

برادر شهیدان طوقانی اظهار داشت:

سعید تا پیروزی انقلاب به جایی می‌رسد که دیگر یک ورزشکار شش دانگ می‌شود؛ یعنی یک ورزشکار باستانی‌کار تمام عیار؛ اما وقتی جنگ شروع شد،‌ سعید در 14 سالگی در اوج شهرت بود و کاپ‌های زیادی هدیه گرفته بود اما همه موقعیت‌هایش را کنار گذاشت و شناسنامه‌اش را دستکاری کرد تا به منطقه برود.

پدرم با جبهه رفتن سعید خیلی مخالف بود. این ناراحتی را در صورت پدرم می‌دیدم. نه به خاطر اینکه بگوید نمی‌خواهم جبهه بروید یا نخواهد به انقلاب خدمت کند؛ بلکه چون هنوز جنازه محمد برنگشته بود و پدر ما میان پسرها به سعید علاقه خاصی داشت؛ دوست نداشت سعید را هم از دست بدهد. بالاخره سعید دست‌پروده پدر و امید ورزش باستانی کشور بود. پدرم می‌گفت «کمی صبر کن بزرگتر شوی یا تکلیف محمد روشن شود؛ بعد برو» اما گوش سعید بدهکار این حرف‌ها نبود.

او بالاخره شناسنامه‌اش را دستکاری کرد و آنقدر به این در و آن در زد تا توانست خودش را در کاروان رزمندگان جا دهد.

 

تا زمان شهادت سعید، کسی گریه پدرم را ندیده بود. او انسان خیلی محکمی بود، اما وقتی راجع به سعید صحبت می‌شد، چند بار یادم هست که گریه کرد و این نشان می‌داد که پدرم چه دلبستگی عمیقی به سعید داشت.

 

http://www.aviny.com